کیانکیان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره
زندگی مهدی ومهدیه زندگی مهدی ومهدیه ، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

خاطرات گل پسرم کیان

پسری من چیکارش شده؟

گل پسری امروز صبح ازخواب پرید درست همون موقعی که همسری داشت میرفت شرکت۰یه جیغ خفیف کشید و وای۰۰۰ شیر بود که از دهن وبینی کیان می ریخت بیرون۰سریع رو به شکم گرفتمش وهرچی بود ریخت روپتوش۰باوجودیکه دیشب آخرین بار ۱۲شب شیر خورد وتاصبح اصلا بیدارنشده بود۰خلاصه گفتم زیاده روی کرده ۰بیدارشد هی به خودش پیچید۰ وموقع خوابش شد دوباره بهش شیر دادم۰تا اومدم تو آشپزخونه دیدم داره شیر بالا میاره۰۰۰خیلی ترسیدم۰اشتهاش کم شده بود بعداز ظهری مامانم اومد کمک۰تامامان اومد کلا کیان اخلاقاش عوض شد۰میخندید وجیغ میکشید که۰۰ یهو خرابکاری کرد وای خیلی وحشتناک بود۰عصری دورهم نشسته بودیم اومدم قطره آد رو دادم ولی قطره آهن رو که دادم چچون تلخ بود یهو بالا آورد...
19 خرداد 1393

۱۳۹۳/۳/۱۶ یه حموم جالب باکیان

سلام گل پسری۰امروز ظهر مهمون داشتیم۰بعد ازظهری رفتم سالگرد مادربزرگم۰خدابیامرزش  ۳سال پیش  فوت کرد۰یه مادر به تمام معنا۰خیلی دوسش داشتم۰حیف که زود از پیشمون رفت۰۰۰ تو خونشون خاله هام اومدن که بغلت کنن که حسابی جیغوسر صدا راه انداختی۰آخه بدنت بازم داغ بود خلاصه تمام اون چند ساعت رو بغلت کردم۰بعدهمسری اومد دنبالمون ورفتیم پارک نزدیک خونه۰برای تو پارک وفواره ها ودرختها و۰۰۰مثل یه دنیای جدیده۰باتعجب نگاه میکردی۰شب اومدیم خونه زنگ زدم به عمه جون که بیاد خونه ما تافردا باهم ماهان رو ببریم واسه واکسن دوماهگی۰خلاصه فیلم ستایش رو دیدیم وقبل شام تصمیم گرفتیم کیان رو ببریم حموم۰ خلاصه آماده شدیم ورفتین باعمه دوتایی واست شعر میخوند...
16 خرداد 1393

کیان وعقیقه ماهان

سلام نفس مامان۰میخوام خاطره دیشب رو برات بنویسم۰دیشب؟دیشب عقیقه ماهان جون بود۰ دیروز ظهر خونه بابابزرگ ماهان دعوت بودیم۰وقتی اومدیم خونه به همسری گفتم من ساعت ۱۷/۳۰ وقت آرایشگاه دارم شمابرو استراحت کن من تاجایی که بشه نمیذارم کیان بخوابه۰خلاصه پشت سر همسری کیان هم بادوقلوپ شیر خوابید۰منم دیدم پشت سر بیتاب میشه واسش شیر وابجوش آماده کردم۰توخواب چند باربهش شیر دادم تا ساعت۱۷ که همسری بیدار شدو من رفتم تو آرایشگاه دل تودلم نبود۰ساعت ۱۸/۳۰ برگشتم که ۰۰۰کیان هنوز خواب بود باور نمیکردم خوب به مامانش حال داده بود۰ حاضرشدیم بریم دعوتی که خودم بیدارت کردم۰وقتی رسیدیم یکم شیر خوردی وبعد باهم عکس گرفتیمو ویه یه ساعتی خوب بودی که باز...
16 خرداد 1393

داستان دندون ۰۰۰۰؟

سیر تکاملی انواع پستونک اولین جوانه دندون کیان بفرما هندونه از همون دوماهگی مامانم می گفت لثه هات سفید شده کیان زود دندون در میاره ولی من باور نمیکردم۰۱۴ اردیبهشت خونه عمه زهرا بودیم۰حسابی گریه کردی۰میخواستم این پست رو بذارم بعد آش دندونیت ولی گفتم بعدا ویرایش میکنم۰خلاصه حسابی گریه کرذی اونم چه گریه ها????اشک بود که ازچشمای پسر نازم سرازیر بود۰لختت کردیم بازم بدنت داغ بود۰کلافه شده بودم تا دست میذاشتیم روی لثه هات باتمام قدرت فشار میدادی۰همون طور که مولفیکس داشتی دور چادرپیچوندمت آورد مت توکوچه تا شاید نسیم بهاری آرومت کنه ولی۰۰۰تمام کوچه از صدذی تو اومدن بیرون۰میگن خیلی نوزاد درد میکشه ۰۰۰خلاصه یه سه روز...
15 خرداد 1393

کیان و نی نی ها

کیان وپسر عمه جونش ماهان                کیان وفرانک خانوم           کیان وپریناز خانوم در مسابقه دست خوری                    بهار خانوم                                              &nb...
10 خرداد 1393