داستان دندون ۰۰۰۰؟
سیر تکاملی انواع پستونک
اولین جوانه دندون کیان
بفرما هندونه
از همون دوماهگی مامانم می گفت لثه هات سفید شده کیان زود دندون در میاره ولی من باور نمیکردم۰۱۴ اردیبهشت خونه عمه زهرا بودیم۰حسابی گریه کردی۰میخواستم این پست رو بذارم بعد آش دندونیت ولی گفتم بعدا ویرایش میکنم۰خلاصه حسابی گریه کرذی اونم چه گریه ها????اشک بود که ازچشمای پسر نازم سرازیر بود۰لختت کردیم بازم بدنت داغ بود۰کلافه شده بودم تا دست میذاشتیم روی لثه هات باتمام قدرت فشار میدادی۰همون طور که مولفیکس داشتی دور چادرپیچوندمت آورد مت توکوچه تا شاید نسیم بهاری آرومت کنه ولی۰۰۰تمام کوچه از صدذی تو اومدن بیرون۰میگن خیلی نوزاد درد میکشه ۰۰۰خلاصه یه سه روزی بی تاب بودی تا اینکه ۱۶اردیبهشت به طور اتفاقی دستم رو لثه هات کشیدم ولی۰۰۰
دستم به تیزی کشیده شد۰بله بلاخره شکفت۰اولین دندون پسرم در اومد۰خیلی خوشحال بودم زنگ زدم ابا مهدی۰اونم خیلی خوشحال شد۰خلاصه باتلفن واس ام اس همه خبر دارشدن۰تقریبا ۳ روز بعد هم دندون کناریش در اومد۰خیلی خوشگل شده بودی۰وقتی میخندی دوتا دندونت حسابی توچشم میاد۰ تا دیروز۰۰۰
دیروز هم خونه عمه زهرادعوت بودیم۰آخه گوسفند عقیقه ماهان بود۰خلاصه. ناهار خوردیم۰مهمونا رفتن ولی از بعد ازظهر شما شروع به گریه کردی۰فقط یه ربع خوابیدی۰این دفعه نوبت دندونای بالایت بود۰دیفن هیدرامین رولثه هات زدیم۰جواب نداد۰توخونه عمه من ومامانی وعمه زهرا وزن عموی ماهان بودیم۰خیلی گریه کردی۰یه آستین حلقه تنت بود بازم یه چادردورت پیچیدم ورفتم توخیابون۰یکم آروم تر شدی ولی انگار زنبور نیشت بزنه یهو ازجا کنده میشدی وگریه میکردی۰خلاصه اومدم خونه یکم استامینفن دادم تا آروم شدی وخوابیدی۰۰شام خوردیم بعد شام بیدار شدی کلا عوض شده بودی۰اینقدر با عمو مجید خندیدی که من نگران ت شدم که دلت دردنگیره۰۰۰الهی بگردم پسرمو که اینقدر اذیت شدش۰۰۰
این پست ادامه داره۰۰۰