ایستادن
نفس مامان۰عزیزدلم۰۰۰بلاخره انتظارم. به سر اومد وتو روپاهای کوچولوت ایستادی۰مرد کوچولوی من برای خودش بدون تکیه به من وباباییش روی پاهای کوچولوش استوار ایستاد۰۰۰
چقدر شیرین ولذت بخشه وقتی میبینم اول یه دستتو به جایی گیر میدی بعد دست دیگتو بالاتر میبری وبعد بایه تلاش کوچولو زانوی خم شده رو راست میکنی ومی ایستی اون وقته که یه صدایی تقریبا بلند در میاری که مامان منو نگاه کن۰مامان من دارم مرد میشم۰
دیگه شدی تمام وقت وثانیه م۰وقتی که دلم میخواد بغلت کنم دوست دارم چهار دست پاییت رو ببینم چون میدونم دیگه میخوای راه بری وشاید دلم تنگ بشه واسه این کارت۰از تو اتاق صدات میزنم ومیای پیشم بعد محکم تو بغلم فشارت میدم ۰تو هم خوشت میاد ومیزنی بادستت سر شونم وگاهی هم یه دندون ریزه میزه میگیری۰وای که وقتی ذوق میکنی چه جیغای خوشمزه ای میکشی۰۰۰
نفس مامان۰۰ دیگه ۸تا دندون داری و در چند روز آینده احتمالا نیش های بالایی هم دربیان۰دیگه اگه هویچ هم دستت بدم میتونی بخوریش۰هویجوری هویچ خورم شدی
این روزا خیلی سخت میگذره واسه هردومون۰درکت میکنم ولی پسرم وابستگی زیاد شما به شیر من کفاف رشد بدنیتو نمیده۰باید یکم دور بشیم تا شما غذا خور بشی۰لحظه هایی که پیش مامانی هستی همش تو خونمون حس میکنم یه چیزی گم کردم۰فک میکنم تو اونجا در چه حالی هستی ولی وقتی طاقت نمیارم ومیام پیشت قشنگترین لحظه دنیاس۰وقتی از تو راه پله بدو میام بالا واجازه نمیدی لباسامو در بیارم ومیای بغلم بهترین حس رودارم۰
عاشقتم کیان جونم