ورود به ۵ماهگی

سلام پسرگلم!چند روز دیگه ۵ماهه میشی عزیزم!زمان اونقدر سریع گذشت که متوجه نشدم!میخوام ازحال وهوای اون روزا بگم ۰روزایی که تازه مادر شده بودم تا الان که افتخار میکنم له اینکه عالیترین حس هستی رودارم۰مادر۰۰۰

کیان عزیزم'بعد حموم روز ده شما گرفتی خوابیدی شیرنخوردی!مامان آخرشب تب کرد ورفت زیر سرم۰ماشا ا۰۰۰ازهمون روزای اول اشتهات زیادبود وخوابت کم۰شاید ۲ساعت به کوب شیر میخودی ونیم ساعت مبخوابیدی!تا۱۴ روز اول خوب بود۰دور وبرم شلوغ بود ولی بعدش خیلی سخت شد مخصوصا که دیگه باباجون هم خونه نبود۰بچه زمستون بودی هواخیلی سردبود که بتونم ببرمت

به جرات میتونم بگم سخت ترین روزای بچه داری تا۴۰روزه اوله۰صبح ها از۵/۳۰ _۶بیدار میشدی وشیر میخوردی وفقط 

ساعتای ۱۲ نیم ساعت شاید میخوابیدی۰خیلی سخت بود توشیر میخوردی ومن فیلم نگاه میکردم۰تمام برنامه های ifilmرو

حفظ شده بودم۰کلا تو خونه بود هواسرد بود۰حال واحوال خوبی نداشتم۰۰یعنی از بچه وشیرینیهاش ازیه سال به بالا بود

 ومن وسخت ترین دوران بودم تقریبا ۳۰روزه بودی رفتیم خونه مامانی وباباجونت که فرداش تب کردی ویه 

سزماخوردگی وحشتناکی شدی که حتی آب دهنتم توگلوت گیر میکرد۰شبایه دارو ۲شب یکی ۴ ویکی ۸بود همشو س

روقت بهت دادم تا خوب بشی۰شبا ازده شب تا۱۱/۳۰میخوابیدی بعدش بیداربودی تا۲وبازیک ساعت ونیم 

خواب وبیداری!۳شب پشت سز هم تا صبح بیدار بودی!خیلی کولیک داشتی۰خدا روشکر اون شبای سخت تموم شد۰

الان در آستانه ۵ماهگی خیلی برنامه خواب وبیداریت خوب شده۰بازم شکر شکر شکر۰۰۰۰

حالا از عید نوروز۹۳ میگم البته قبلش یه خاطره از اولین خرید باکیان بگم۰شب تولدم یعنی ۱۲اسفند قرار شد

 باعمه جون بریم یه دور پروما بزنیم۰البته میخواتن منو سوپرایز کنن وبرام کادو بخرن۰منم کالکه روبرداشتم ویاعلی۰۰۰
تو پروما اولش تو کالسکه واساتدی بعد اینطوری شد
بابا مهدی وکیان. مامان مهدیه وکالسکه. عمه زهرا ونی نی
خلاصه خرید نکردیم ولی شام رفتیم رستوران شهرغذا خیلی خوش گذشت۰

عید امسال همه منتظر ورود یه نی نی کوچولوبودیم۰خوب عید دیدنبی ها رو رفتیم تا اینکه ماهان

 کوچولو ۱۲فروردین دنیا اوم

د واولین سیزده بدر شماتوبیمارستان بود۰انشاا۰۰ سال دیگه دوتاییتون باهم سبزه گره بزنین۰