کیانکیان، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره
زندگی مهدی ومهدیه زندگی مهدی ومهدیه ، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات گل پسرم کیان

بخیر گذشت۰۰

1393/10/27 16:47
408 بازدید
اشتراک گذاری

 

تقریبا یه هفته ای بود که حافظه دوربین ویروسی شده بود وهیچ کدوم از عکسای تولد کیان باز نمیشد۰فقط فرمان فرمت صادر میشد۰این مدت خیلی ناراحت بودم بجز چندتا عکس با گوشیا دیگه هیچی دستم نبود۰نزدیک ۲۰۰۰تا فیلم وعکس سه ماهه اخیر همشون تو دوربین بود که مهمترینشون تولد کیان بود۰

دیگه اونقدر ناراحت بودم که میخواستم یه مدتی دور وبر تبلت نیام۰

اما۰۰۰

خدارو شکر همونایی که ویروس ها رو میسازن یه عده هم هستن که آنتی ویروس میسازن۰دستو پنجشون درد نکنه۰مشکل دوربین ما هم با یه بک آپی که باباجون ماهان از حافظه دوربین گرفتن حل شد۰دستشون دردنکن

    آنچه گذشت

         کیان یه مهمون کوچولو داشت که باهم توی چادر بازی میکردند۰برای اولین بار بدون حضور مامانا خوب باهم بازی کردن وحسابی خسته شدن۰مهدیار کوچولو کوچکترین پسرخاله منه که هیچ هم بازی پسر هم سن خودش نداره۰نااااازی  عزیزززززززم

 اا

                           اینم عکس جشن شب یلدا عمو محسن۰این اولین شب یلدای پسری بود۰تا دلتون بخواد از هرنوع تنقلات یه تستی زد۰

                                لل

                             

این روزا۰۰۰

این روزا شدی تمام ثانیه هام ۰این روزا داری شیرین زبونی میکنی۰این روزا گاهی اونقدر محکم بوست میکنم که رد بوسه روی لپت میمونه۰

کلا پسر خیلی زرنگی هستی یه جا بند نمیشی۰اصلا به اسباب بازیا نگاه نمیکنی۰درصورتی که یه نفر همبازیت باشه بازی میکنی در غیر این صورت گوشه اتاق هستن تا شاید بچه ای بیاد وبخواد بازی کنه اون وقته که عزیز میشن۰

امشب کلیدای درب آپارتمان رو برداشته بودی وسعی میکردی داخل قفل ببری ودرب بازکنی درست مثل کار بزرگترا۰امشب توپتو مینداختی زیر میز ناهار خوری تا از پشت میز که یه کوچولو بازه بری برداریش۰

از تیتراژ پایانی فیلم همه چیز آنجاس خوشت میاد تا تموم میشه کنترل رو به دست من یا باباجون میدی که زیاد کنیم۰

الگو برداریت بیسته بیسته۰مثل باباجون که با موبایلش موقع صحبت راه میره شمام گوشی رو میگیری وراه میری وبجای الو میگی ادو ۰۰ادو۰۰۰تازه لحن حرفات هم عوض میکنی۰

تازگیا از عروسکای پشمالو خوشت اومده وسرتو میذاری بالاشون یا ناز میکنی۰

دیشب یکی از ماشینات نصفه شب اتصال کرده بود۰هراسون از خواب پریدم۰از بس که به زمین زدیش۰چند شب پیش با یه پرتاب موبایل پیاله ماست رو شکستی۰

جدیدا از میز ناهار خوری میگیری ومثل اینکه بخوای تاب بخوری دستاتو محکم میکنی۰این کارت خیلی خطرناکه۰

از تمام لباسای زمستونی فقط از جوراب خوشت میاد چون میدونی صد در صد میبریمت بیرون۰ولی کلاه تا توی ماشین میرسیم در میاری۰

واژه ها یی مثل  ادده به خاله فاطمه بیشتر میگی۰

آبه به لیوان آبخوری

آیی وقتی میخوای بلند شی

راستی اینم بگم که مدل شیر خوردنت خیلی جالبه همه متعجبن۰۰۰

 ۰

 

 

  

 

پسندها (3)

نظرات (2)

مامان اریان
16 فروردین 94 14:08
خداوندا ، نمیدانم چه تقدیری مرا فرموده ای اما برای دوستان من عطا فرما : هزار و سیصد امید هزار و سیصد و نود بهروزی هزار و سیصد و نود و چهار لبخند زیبا سال نو بر شما و خانواده محترمتان مبارک باد
ناهید(مامان امیرحسین)
2 اردیبهشت 94 8:11
کجایی مهدیه جون؟؟؟