بازی با آینه
امروز آینه دلاور رو گذاشتم پایین تا اتاق خواب رو مرتب کنم و وسایلا رو تو کارتن بذارم۰۰۰یکدفعه دیدم کیان رفته جلوی آینه و مشغول بازیه۰۰۰
اول آینه براش نا آشنا بود و اینطوری لمس میکرد۰
بعد شروع به شیطنت وبازیگوشی کرد۰برای کیان تو آینه هی ژست میگرفت وادا در می آورد۰
گاهی هم مسخرش میکرد اینطوری تا اینکه۰۰۰
تا اینکه باهش دوست شد وحرف زد ودر آخرم۰۰۰
در آخرم لب گرفت۰۰
قربونت بشم من۰۰۰
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی