کیانکیان، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
زندگی مهدی ومهدیه زندگی مهدی ومهدیه ، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

خاطرات گل پسرم کیان

یه شب نشینی کوچولویی

1393/4/20 18:39
335 بازدید
اشتراک گذاری

شب جمعه هفته گذشته افطاری خونه عموی همسری دعوت بودیم۰همه چی خوب بود سر سفره دوتا نی رو بهم گره زده بودم وداده بودم دست کیان۰اونم حسابی با اونا در گیر بود۰جلوی کولر هم نشسته بودیم۰یکدغفعه نمیدونم چی شد کیان گربه کرد منم فرستادمش سمت باباجونش۰و غذامو تندتندخوردم ولی صدای گریه کیان همینطور  میومد۰خلاصه هنوز سفره ها پهن بود که به همسری گفتم بریم یه دور با ماشین بزنیم۰خلاصه اومدیم توماشین۰۰۰

حالا توماشین بپر بپر میکرد۰خم شده بود وبازوی باباجون رو دندون میگرفت ومی خورد۰کلی کیف کردن این پدر وپسر۰احساس میکنم کیان شلوغی وهم همه ی مهمونی رو اصلا نیپسنده۰حالا بعد ماه مبارک چندتا عروسی داریم۰۰۰تا حالا عروسی نبردمش پیش کسی میذاشتمش حالا نمیدونم با عروسی کنار میاد یانه؟کلا از آهنگ که خوشش میاد۰۰۰

خلاصه بعد افطار رفتیم خونه دوست همسری که تازه ازدواج کرده بودند۰مهمونای اول ما بودیم ویک جفت دوقلوی ناز وخوشگل!یاسمین ونازنین۰این بماند که کیان تاحالا دوقلو ندیده بود وحسابی نگاشون میکرد۰اونم چه نگاه هایی۰۰۰

 

gghh

 

 

بعد خاله بیتا ودختر نازش فرانک جون اومدن۰خلاصه گل پسری وفرانک جون شروع به بازی وحرف زدن باهم کردن 

gg

 کیان دلش میخواست دست فرانک رو دندون بگیره

4t

 اینجام فرانک خانوم مچ بند آقا کیان رو میخواست

 hy

 ودر آخر۰۰۰

ع

مهمونا بعدی هم دوقلو داشتن ولی این بار دختر وپسر از اونجایی که کیان خوابید دیگه نسد با اونام عکس بندازم۰

شب جالبی بود مثل مهدکودک شده بود اونجا۰

لل

اینم یه عکس جالب از دختر خوش خنده

 

پسندها (1)

نظرات (6)

مامان ماهان
29 تیر 93 1:47
قربون گل پسرنازمون که اصلا ازشلوغی خوشش نمیاد،چه عکسای قشنگی گرفته بادوستاش خوشگلم،بووووووووو‌وس به اون صورت نازخوش خندت
بیتا(مامان فرانک)
29 تیر 93 17:56
اونشب به ما خیلی خوش گذشت کنار کیان جون و دوقلو ها ممنون عزیزم لطف داری که عکس دختر ماهم گذاشتی تو سرعت عملت از من بالاتره حالا فکرکنم پست بعدی من هشت ماهگی فرانک بشه با این وضعی که دارم!!!!!!!!!!!
بابامهدی ومامان مهدیه
پاسخ
به ماهم خیلی خوش گذشت واسه همون پستشو گذاشتم دختر شما فرشتس دلمون واسش تنگ میشه ای بابا ۰۰ ۰ عیب نداره بجاش تمام شیرینکاریاش رو باهم میخونیم
ناهید(مامان امیرحسین)
31 تیر 93 19:44
وای وروجکا رو ببین چه عکسای خوشگلی . قربونت بشم دختر خوش خنده خاله که کیان جون دستت رو دندون گرفته ماشالله کیان جون هم پهلوونیه
بابامهدی ومامان مهدیه
پاسخ
عزیزم اون شب به بچه ها بیشتر خوش گذشت۰هرچی میگفتیم بیاین با اسباب بازی بازی کنین قبول نمیکردن شیطون بلاها۰
ناهید(مامان امیرحسین)
1 مرداد 93 17:01
آره عزیزم بچه ها وقتی با هم هستند خیلی بهشون خوش میگذره. اصلا روحیه شون عوض میشه تازه زبون همدیگه رو هم بهتر میفهمن. خداحفظشون کنه
بابامهدی ومامان مهدیه
پاسخ
موافقم دوست خوبم ۰چرا تو دنیای مجازی نیستی?حال خودتو امیر حسین خوبه؟
مامان
2 مرداد 93 7:28
این پیام مال من نیست ولی بخونش: تو رو به امام زمان قسم می دم این پیام رو بخون.دختری از خوزستانم که پزشکان از علاجم نا امید شدند.شبی خواب حضرت زینب (س)را دیدم در گلوم اب ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست اینو به بیست نفر بگم. این پیام به دست کارمندی افتاد اتقاد نداشت کارشو از دست داد.مرد دیگری اعتقاد داشت ۲۰ میلیون به دست اورد. به دست کس دیگری رسید عمل نکرد پسرشو را از دست داد.اگه به حضرت زینب اعتقاد داری این پیامو واسه ۲۰ نفر بفرست………… ۲۰ روز دیگه منتظر معجزه باش
عمو مجید
6 مرداد 93 19:20
امیدوارم خوش گذشته باشه
بابامهدی ومامان مهدیه
پاسخ
جاتون خالی خیلی خوب بود