ایستادن
نفس مامان۰عزیزدلم۰۰۰بلاخره انتظارم. به سر اومد وتو روپاهای کوچولوت ایستادی۰مرد کوچولوی من برای خودش بدون تکیه به من وباباییش روی پاهای کوچولوش استوار ایستاد۰۰۰ چقدر شیرین ولذت بخشه وقتی میبینم اول یه دستتو به جایی گیر میدی بعد دست دیگتو بالاتر میبری وبعد بایه تلاش کوچولو زانوی خم شده رو راست میکنی ومی ایستی اون وقته که یه صدایی تقریبا بلند در میاری که مامان منو نگاه کن۰مامان من دارم مرد میشم۰ دیگه شدی تمام وقت وثانیه م۰وقتی که دلم میخواد بغلت کنم دوست دارم چهار دست پاییت رو ببینم چون میدونم دیگه میخوای راه بری وشاید دلم تنگ بشه واسه این کارت۰از تو اتاق صدات میزنم ومیای پیشم بعد محکم تو بغلم فشارت میدم ۰تو هم خوشت ...
نویسنده :
بابامهدی ومامان مهدیه
0:36